بلبا (قسمت دوم)
احمد علی ابکایی از یادگاران سالهای مقاومت و رزمندگان نامدار گردان امام محمد باقر (ع) است که خاطرات و دست نوشتههای وی جانمایه شکلگیری مجموعهای به نام «بلبا» شده است. مطلب زیر حاصل گفتوگویی صمیمانه با این یادگار روزهای حماسه است.
* در مسئولیت فرماندهی گروهان هیچ وقت احساس کردید برای اتخاذ یک تصمیم آن هم در یک شرایط حساس بر سر یک دو راهی بزرگ قرار دارید؟
در کربلای پنج هر تانکی را که آرپیچیزنها میزدند، تانکهای بعدی میآمدند روی دژ. در آن لحظات آقای ملایی که معاون گردان بود، شهید شد. من، آقای پور باقری، آقای خالقی و چند نفر دیگر از فرماندههان دستههای دیگر که حدوداً ده نفر میشدیم، در حال مشورت بودیم. موقعیت ما به گونهای بود که از چپ و راست در معرض تیر دشمن قرار داشتیم. تانکهای عراقی روبروی ما را سد کرده بودند. در سمت چپ، تانکهایی بودند که نورافکن میانداختند. هر جایی که نورافکن ثابت میشد و میایستاد، میدانستیم الان گلوله میآید. مشغول صحبت و چاره جویی بودیم که یکدفعه یک گلوله که نمیدانم از چه نوعی بود با صدای بلند به نزدیکیهای ما اصابت کرد. قدرت انفجار به حدی بود که هر یک از ما را به گوشهای انداخت. احساس کردم که یکی مرا به اندازه یکی دو متر به هوا پرتاب کرد. پشتم یک کوله پشتی پراز مهمات و نارنجک بود. با شدت هرچه تمام تر و از ناحیه گردن با زمین برخورد کردم. یک لحظه تصور کردم که در این دنیا نیستم،
کم کم به خودم آمدم. وقتی به اطرافم نگاه کردم، دیدم که بچهها تکه تکه شدند و از بین ما نه نفر ،فقط من زنده ماندم. پورباقری، خالقی و همه فرمانده دستههای گروهانها یا شهید شدند یا لحظات آخر زندگیشان را پشت سر میگذاشتند.
*از «بلبا» بگویید و از زمینههای تدوین این اثر.
یکی از کارهایی که در طول حضور در مناطق عملیاتی انجام میدادم، ثبت وقایع روزانه بود. وقتی بازنشسته شدم، آقای مفید اسماعیلی، اسناد و مدارکی را که جمع کرده بودم، از من خواست و با معرفی آقای حسین شیردل به عنوان نویسنده، مرا به ارائه این اسناد و خاطرات تشویق کرد. مصاحبه این کار حدود ۶ ماه به طول انجامید. بعد از مصاحبه، حدود یک سال زمان برد تا تدوین و بازخوانی انجام گیرد. پس از این مرحله کار اصلاحات انجام گرفت و سرانجام به مرحله چاپ رسید. این فرآیند در مجموع سه سال، زمان برد.
* در مورد علت نامگذاری این کتاب و وجه تسمیه آن توضیح دهید؟
در ارتباطاتی که میان فرماندهان برقرار میشد، به دلیل جلوگیری از کشف و شناسایی افراد توسط شنود دشمن، بسیاری از حرفها و اسامی به حالت کد و رمز بیان میشد؛ سردار صحرایی فرماندهمان در عملیاتها و خطوط مقدم، حروف ابتدایی اسم بچهها را صدا میزد؛ مثلاً به شهید خنکدار میگفت خنک و به شهید بلباسی هم میگفت بلباس. من هم چون علاقه شدیدی به شهید بلباسی داشتم، تکه کلامم شده بود بلباس و از طرف دیگر از آنجایی که بیشتر خاطرات من (حدود ۵۰ صفحه) در این کتاب در کنار ایشان رقم خورد؛ به همین خاطر تصمیم گرفتم که این کتاب با نام «بلبا» به چاپ برسد.
*حالا که نام شهید بلباسی به میان آمد، بیان خاطرهای از این شهید هم میتواند در ترسیم گوشهای از شخصیت این شهید در نگاه ما و خوانندگان موثر باشد.
ایشان شخصیت عجیبی داشت. شاید در نگاه اول، هرکسی با وی برخورد میکرد، فکر میکرد او انسانی خشک و متعصب نسبت به مسائل دینی است؛ اما وقتی با او همراه میشدید، میفهمیدید او دنیای دیگری دارد. سرشار از ویژگیهای اخلاقی بود. غیبت نمیکرد، توهین نمیکرد و برای شخصیت آدمها ارزش زیادی قائل بود.
در یکی از عملیاتها عدهای از بچهها خوب عمل نکردند و به خاطر روحیه بدشان از پیش روی خودداری کردند و برگشتند. پس از این ماجرا خیلیها آمدند و گفتند: عذر اینها را بخواهید، با سپاه شهرستان تماس بگیرید و از اعزام مجدد آنها جلوگیری کنید. شهید بلباسی جواب آنها را این طور داد: چرا باید این کار را بکنم؟! شما میدانید اینها از چه خانوادهای هستند؟ شما میدانید سپاه با چه مشکلاتی اینها را جذب و بعد بسیجی میکند؟ خانوادههای آنها چه انتظاراتی از آنها دارند و با این کار چه بلایی سرشان میآید؟! چرا ما باید به خاطر ترس که کم یا زیاد آن در وجود همه آدمها هست، عذرشان را بخواهیم و آبرویشان را ببریم؟! آیا این کار خوبی است که در شهر، محله و خانواده با آبروی آنها بازی شود؟!
*اگر قرار باشد «بلبا» یک بار دیگر نوشته شود، آیا فکر میکنید حرفهای ناگفتهای باقی مانده است؟
بله. یک سری از خاطرات بعدها به ذهنم آمد که شاید بخواهم در تکمیل «بلبا» آنها را روی کاغذ بیاورم. من در مورد آنچه را که خود دیدم، نوشتم. بی شک همه چیز را نمیدانستم و تنها در سطح یک گردان و اتفاقاتی که در یک گردان جریان داشت، روایت کردم. ممکن است بعضیها آن را نقض کنند و بگویند فلان قضیه این طور نبود. بسیار مشتاقم فرماندههانم، دوستان همرزمام و سایر رزمندگان بیایند و نظرات و دیدگاههای خودشان را در مورد بلبا و خاطرات آن بیان کنند. در همه مراحل مصاحبه تلاش کردم تا آنچه را که میگویم با دلیل و استدلال همراه باشد و خود را در برابر این مسائل، مسئول و پاسخگو میدانم. از سوی دیگر باید گفت که بلبا، تنها قطعهای از پازل حماسههای لشکر ۲۵ کربلاست و دیگران هم باید بیایند و همت کنند تا بتوانیم سایر قطعات آن را کامل کنیم و گامی در مسیر ترسیم چشماندازی واقعی از حماسه رزمندگان لشکر ۲۵ کربلا برداریم.
*ویژگیهای بارز بلبا چیست؟
سپاه قائمشهر از فعالترین ردهها در مقابله با منافقین بود؛ چرا که شهرستان قائم شهر از جمله شهرهایی بود که بیشترین تعداد منافقین، تودهایها و کمونیست در آن فعالیت داشتند. به همین دلیل بسیجیهای قائمشهری باید در دو جبهه میجنگیدند. یک جبهه داخلی که منافقین بودند و یک جبهه بیرونی که خط مقدم و مناطق عملیاتی بود. بخشهایی از خاطرات این کتاب به سپاه قائمشهر اختصاص دارد.
خاطرات گردان امام محمد باقر و نقش روحانیت در این گردان هم از مسائلی است که در این کتاب بر آن تمرکز شده است. این گردان در طول دفاع مقدس بیشترین روحانی را داشت. مثلاً در عملیات کربلای ۵ این گردان ۵۲ روحانی داشت و در هر دسته چند روحانی حضور داشت. این روحانیون بیشتر از حوزه علمیه کوتنا قائمشهر اعزام میشدند. این حوزه در زمان وقوع برخی از عملیاتها به علت حضور شمار زیادی از روحانیون و طلاب آن در منطقه، به تعطیلی کشیده شد. حتی مسئول حوزه حاج آقا سلیمانی و دو تا از فرزندانش همیشه در خط مقدم حضور داشتند.
*با توجه به اینکه «بلبا» اولین گام در تدوین تاریخ شفاهی رزمندگان لشکر ۲۵ کربلاست و از سوی دیگر در حال حاضر شما مسئولیت جمعآوری تاریخ شفاهی را بر عهده دارید، از برنامههای پیش رویتان در این حوزه بفرمایید.
به خاطر آشنایی با رزمندگان و تاریخچه عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا، پیشنهاد دوستان کنگره برای حضور در مسئولیت جمع آوری خاطرات رزمندگان را پذیرفتم. در ابتدا ما فقط خاطرات سه یا چهار نفر از رزمندگان را در قالب تاریخ شفاهی جمع آوری کردیم و قرار بود دو تا از این خاطرات به چاپ برسد؛ اما رفته رفته یک نهضت بزرگ شکل گرفت؛ به طوری که در سال گذشته حدود ۱۰۰ ساعت از خاطرات رزمندگان و فرماندههان استان از رده یک فرماندهی تا یک رزمنده عادی را به صورت تصویری و ۱۰۰ ساعت را هم به شکل صوتی جمع آوری کردیم و تقریباً از حدود هفتاد نفر از رزمندگان مصاحبه تصویری و صوتی گرفتیم. از نیمه دوم سال ۹۰ نیز تدوین خاطرات ۱۴ نفر از رزمندگان با درجههای مختلف به پایان رسیده است و در واقع امروز در حال برداشت چیزی هستیم که در سال گذشته کاشتهایم.
* در پایان اگر نکته ناگفتهای باقی مانده، بفرمایید.
من از فرماندههان و مسئولین سپاه کربلا درخواست میکنم به شکل جدیتری نسبت به مقوله تاریخ شفاهی و تدوین خاطرات رزمندگان لشکر ۲۵ کربلا بنگرند. جلسهای با فرماندههان سپاه شهرستانها برگزار شود و حساسیت این موضوع برایشان تشریح شود تا زمینه برای شناسایی رزمندگان در شهرهای مختلف فراهم شود. محدودیتهای مالی هم از دیگر موانع بازدارنده در مسیر جمع آوری خاطرات رزمندگان است. موضوع جمعآوری خاطرات، زمانی اهمیت مییابد که میبینیم هیچ سند و کتاب جامعی برای معرفی حماسههای لشکر ۲۵ کربلا وجود ندارد. انشاالله فرماندههان و رزمندگان همت کنند تا بتوانیم با تعامل بیشتر زمینه تحقق این مهم را فراهم کنیم.
منبع:خبر گزاری فارس