شهید ذوالفقارحسن عزالدین
شهید مدافع حرم
اسم: ذوالفقارحسن عزالدین
اسم جهادی: ذوالفقار
جناح: مقاومت اسلامی حزب الله لبنان
ملیت – شهر: لبنان – شهر صور – منطقه المناره
سن: ۱۸
تاریخ تولد: ۱۱/۰۲/۱۳۷۴
تاریخ شهادت: ۰۳/۰۹/۱۳۹۲
مکان شهادت: القاسمیه – بخش شرقی پایتخت دمشق
وضع اجتماعی: مجرد
محل دفن: قبری ندارد و هنوز پیکرش بازنگشته است
نحوه شهادت: در اولین روزهای درگیریهای منطقه توسط انفجار مین زخمی شد و به اسارت تکفیریها درآمد، گروهک تروریستی موسوم به “داعش” سر «ذوالفقار حسن عزالدین» را از بدن جدا کرد.
ذوالفقار عزالدین از اهالی منطقه صور لبنان و متولد یازدهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۴ بود که در اولین روزهای درگیریهای منطقه غوطه سوریه توسط اصابت مین مجروح شد و به اسارت تکفیریها درآمد و تروریست ها او را به شهادت میرسانند. تروریستهای تکفیری قبل از به شهادت رساندن ذوالفقار چندین سؤال از او میپرسند و پس از آن، ذوالفقار را مانند سرور و سالار شهیدان امام حسین(علیهالسلام)، سر از تنش جدا کرده و او را به شهادت میرساندند.
در ویدیویی کوتاه که پایگاههای وابسته به تروریستها تکفیری از زمان به اسارت درآمدن این رزمنده حزبالله منتشر کردهاند شهید عزالدین به سوالات پیاپی تروریست تکفیری به شرح زیر پاسخ داده است:
تروریست تکفیری: اسمت چیه؟
ذوالفقار حسن: محمد
ــ : اهل کجایی؟
ذوالفقار حسن: از زهیران
ــ : لبنانی؟
ذوالفقار حسن: آره لبنانیم
ــ : جز ارتش حزبالله هستی؟
ذوالفقار حسن درحالی که به آنان نگاه میکند سخنی نمیگوید…
ــ : برای چی آمدی اینجا؟
ذوالفقار حسن با تأخیر میگوید: ما در راه خدا اینجا هستیم
ــ : تو برای چی اینجا هستی؟ در راه حزب خدا؟ به خاطر بشار اینجا هستی؟
ذوالفقار حسن: نه به خاطر بشار نیست
ــ : به خاطر چی اینجا هستی؟
ذوالفقار حسن: به خدا به خاطر مقدسات آمدهام
ــ : به خاطر زینب(س)؟
ذوالفقار حسن از درد به خود میپیچد و دو بار آه بلندی میکشد و در پایان وقتی تروریست تکفیری بار دیگر میپرسد: برای چه کسی آمدی؟ ذوالفقار حسن چیزی نمیگوید…
*خوابی که به واقعیت پیوست: او خواب را میخواست برای مادرش بگوید که مادر اجازه تعریف خواب را نداد. خانواده این شهید والامقام از دوستانش روایت کردند که وی در خواب دیده که سرش گوش تا گوش بریده میشود، با ترس از خواب بیدار شده و بار دیگر به خواب میرود.
اینبار حضرت امام حسین(ع) را در خواب دیده که به وی میفرماید: عزیز من! سر تو را خواهند برید همانطور که بر سر من در واقعه کربلا گذشت. اما دردی حس نخواهی کرد، چون فرشتگان از هر طرف تو را دربر خواهند گرفت.
*نامهای از مادر شهید «ذوالفقار حسن عزالدین» به فرزندش
فرزندم ذوالفقار..خدا تو را رو سفید بگرداند همینطور که مرا در مقابل زهرا(س) روسفید کردی…من روز قیامت با افتخار میایستم در حالیکه سر خونی تو را در بغل دارم و با دست خودم خون تو را به آسمان پرتاب میکنم تا فرشتگان با خون تو بالهای خود را آراسته کنند…شکایت خود را از قومی که با بریدن سر فرزندم قلب مرا شکستند و مرا از شرکت در عروسیش(تشییع جنازه) محروم کردند به امیرمؤمنان(ع) خواهم کرد..فرزندم خون تو ضامن من نزد خدا خواهد بود و باعث افتخار من است..
فکر نکنید که با کشتن فرزندم طاقت مرا میگیرید…
فکر نکنید که با بریدن سر فرزندم قلب زینبی مرا پاره میکنید…
به خدا قسم که من منتظر بازگشت پیکر فرزندم هستم تا عطر سرورم زینب(س) را از آن استشمام کنم…
میخواهم او را در سینه خود فشار بدهم و عطر شهادت را استشمام کنم…
میخواهم بایستم و با صدای بلند بگویم خداوندا این قربانی را از ما بپذیر…
و خون تو را بر آسمان بریزم تا زهرا(س) خون تو را بگیرد…
پسرم قلب من برای تو بیتابی میکند ولکن زینب(س) با صبر خود بر قلب من دست کشید…
پسرم ما هر روز منتظر بازگشت تو هستم تا با ریختن گل روی پیکرت عروسی تو را بگیرم…
منتظر تو هستم و اشکها مرا آتش میزنند..تهنیت پسرم که در بهشتی…تهنیت…
سلام.وبسایتتون خیلی خوب و مفیده.به کارتون ادامه بدین