تهاجمی با انگیزه غارت و جنایت
۳۷ سال پیش در چنین روزی، نیروهای متجاوز بعثی به قصد اشغال سه روزه خرمشهر وارد این شهر شدند و هر گام که پیش میرفتند، جنایتهای فجیعی رقم میزدند. مقاومت مردمی در خرمشهر مانع از اشغال سریع شهر شد و بعثیها تا آبان مشغول نبرد برای گرفتن شهر بودند. افسران بلندپایه ارتش بعث با القای این بحث که خرمشهر به خاک عراق تعلق دارد، به دنبال مشروعیتبخشی به جنایتهایشان در بین مردم خودشان بودند. در عرض دو سال ورق برگشت و عراقیها مجبور شدند خرمشهر را برای همیشه ترک کنند.
صدام در نخستین روزهای جنگ تمام امکانات و نیروهای ارتش بعث را جهت اشغال خرمشهر بسیج کرده بود. نیروهای زیادی آماده شده بودند تا با حمله به مناطق شهری و مردم غیرنظامی، شهر را خالی از سکنه کنند. حالا پس از گذشت سالها از آن روزها، افسران عراقی که به خرمشهر هجوم آوردند، خاطراتشان را از تجاوز به شهر به رشته تحریر درآوردند تا آیندگان قضاوت بهتری از اتفاقات کشورشان داشته باشند.
عراقیها با خیال اینکه با وارد کردن دو، سه گردان میتوانند به راحتی خرمشهر را اشغال شدند، تجاوزشان را شروع کردند ولی هر چه که از جنگ میگذشت بر تعداد گردانها و نیروها افزوده میشد و در نهایت کار به جایی رسید که ارتش عراق بیشتر از یک لشکر نیرو وارد خرمشهر کرد.
ثامر احمد الفلوجی در عملیات اشغال خرمشهر، فرمانده گروهان سوم تانک لشکر سوم -یکی از لشکرهای طلایی ارتش عراق- بود. او اولین روز حمله را اینگونه بازگو میکند: «. . . تانکهای ما کمکم از مرزهای بینالمللی گذشتند. روستاهای بیپناه اهداف راهبردی تانکها و توپخانههای ما شده بود. همه مردم در حالیکه ترس و وحشت تمام وجودشان را گرفته بود، فرار میکردند و فریاد میزدند، عراقیها. . . عراقیها. . . فرمانده لشکر دستور داد افراد غیرنظامی را با تانک هدف قرار دهند. . . .»
اعترافات افسران بعثی گواهی بر حمله به مردم غیرنظامی و جنایاتشان است که پرده از آن برمیدارند. برخی نیروهای قسیالقلب با مجوز صدام اجازه هر کاری در شهر داشتند و از انجام هیچ جنایتی ابا نداشتند. صدام با نفرت زیادش از ایرانیها از انجام هر عمل وحشیانه و جنایتکارانهای استقبال میکرد و گاه بعضی نیروهایش را بابت همین جنایتها مورد تشویق قرار میداد.
اعترافات سرهنگ دوم ستاد سلام دوری الدلیمی که در حمله به خرمشهر از افراد تیپ دهم زرهی بود، گواه دیگری بر حمله وحشیانه عراقیهاست. الدلیمی اولین ساعات حمله به ایران را اینگونه تعریف میکند:«. . . به خاطر دارم هنگامی که دو پاسگاه هیلیه و مای خضر به تصرف درآمد، ماهر عبدالرشید که در آن زمان سرهنگ دوم بود و فرماندهی یک ستون زرهی را به عهده داشت از روی یک دستگاه تانک فریاد میزد: بر آنها بتازید! به آنها حمله کنید! امروز روز پیروزیهای بزرگ است، از حرف و حدیث دیگران درباره آنها نگران نباشید، بکشید آنها را! سرشان را از بدن جدا کنید!»
یکی دیگر از نیروهای حاضر در هنگام تجاوز به خاک ایران میگوید:« آنچه درباره خرمشهر میتوانم بگویم این است که با ورود به این شهر متوجه شدیم همه چیز همانطور مانده بود، خانهها با تمام اسباب زندگی رها شده بود البته بسیاری از افسران و گروهبانها و افرادی که درجه بالا داشتند تا میتوانستند اسباب خانهها را به غارت بردند یعنی چیزی نبود که آنها به آن دست درازی نکرده باشند.»
نکته بسیار جالبی که در اعترافات این افسران به چشم میخورد، خیانت و دعوای آنها به یکدیگر هنگام جمعآوری غنائم است. آنها حتی به همدیگر رحم نمیکردند و برای جمع کردن لوازم و وسایل بیارزش دعوا راه میانداختند. در مواردی که خبر این درگیریها به گوش مسئولان رده بالاتر و صدام میرسید، باعث اعدام و مجازات عوامل میشد.
با تمام این جنایتها، مردم خرمشهر جانانه در برابر متجاوزان مقاومت کردند و به راحتی شهر را خالی نکردند. بعدتر هم با سازماندهی شدن نیروها و ایثار و رشادت رزمندگان، خرمشهر به طور کامل از چنگ بعثیها خارج شد تا ذرهای از خاک ایران در اختیار دشمن قرار نگیرد. ماجرای اشغال و آزادسازی خرمشهر به دشمنان نشان داد هنگامی که پای دین، خاک و ناموس برای ایرانیان در میان باشد، آنها به راحتی میدان را خالی نمیکنند و تا آخرین قطره خون در مقابل متجاوزان ایستادگی میکنند. خرمشهر در آن سالها درسهای زیادی را به دشمنان دیکته کرد؛ درسهایی که آویزه گوششان شد و نکات زیادی برایشان داشت.
منبع: روزنامه جوان