حاج مسلم
-
خاطرات شهدا
آبی که آب نبود!!
شلمچه بودیم.از بس که آتش سنگین شد، دیگه نمی تونستیم خاکریز بزنیم. حاجی گفت: «بلدوزرها رو خاموش کنید بزارید داخل…
بیشتر بخوانید » -
خاطرات شهدا
امانتی که به صاحبش برگشت
یک خانمی باردار بود و همسرش به او گفت بیا نرویم کربلا ممکن است بچه از دست برود. کربلا رفتند…
بیشتر بخوانید »