
با شیرمردان هوانیروز

عملیات همچنان ادامه دارد و تاریخ راه خود را از میان ظلماتی که بر دنیا سایه انداخته است به سوی نور میگشاید. جهادیها بر روی آن ماشینهای غولپیکر سنگین، صبورانه، اما در آخرین حد تلاش، خاک را جا به جا میکنند و دیوارههای حفاظتی کنار جاده لحظه به لحظه بالاتر میرود. این خاکریزها سپرهایی هستند که جنود خدا را از ترکشهای شیطان محافظت میکنند. حتی ایستادن و تماشا کردن کار صبر بسیار میخواهد، چه برسد به اینکه بر آن غولهای آهنی سوار شوی و ساعتهای متمادی از صبح تا شام زیر آتش سنگین دشمن ذره ذره خاک را روی هم تلنبار کنی و دیوار بسازی، با آن ماشینهایی که قویترین آدمها بیش از چهار ساعت پشت آن دوام نمیآورند.
رفت و آمد هلیکوپترها نشان میدهد که دشمن در خط دوباره دست به پاتک زده است. خدا به این شیرمردان هوانیروز خیر دهد. وقتی فکر میکنی که در این حشرههای آهنی انسانهای خوب و شجاع و مهربانی نشستهاند که به عدالت عشق میورزند و برای حق و حاکمیت حق خود را به آب و آتش میزنند دلت از شوق بیقرار میشود.
ما معجزهی ایمان را دریافتهایم و هرگز میدان نبرد را رها نخواهیم کرد. ما وارث هزاران سال تاریخ پرفراز و نشیب انبیا هستیم و رسالت ما دفاع از همهی مظلومان و مستضعفان طول تاریخ است. ما سنگینی این بار امانتی را که پروردگار متعال بر دوش ما نهاده است احساس میکنیم و رسالت ما نیز در استمرار راه انبیا و تأدیهی میثاق فطرت است. شیرمردان هوانیروز از همان آغاز کار در کردستان در کنار برادرِ عزیز چمران عهدی بستهاند که تا امروز به آن وفادار ماندهاند و از این پس نیز تا آخرین قطرهی خون خویش بر این پیمان وفادار خواهند ماند. آدم از دیدن این چهرههای مردانه به یاد شهید شیرودی میافتد. شهیدِ عزیز شیرودی مظهر این پیمان عباسگونه بود و روحش همچون خورشیدی درخشان فرا راه این شجاعان میدرخشید و گسترهی راهشان را تا افق فلاح روشن میکرد.
دشمن میخواهد ما را بترساند، اما آرامش معجزهآسای این دلاوران و خندههای شیرینی که بر چهرههای پرفتوتشان مینشیند، نشان میدهد که دشمن ما را نشناخته است و چه بهتر! بگذار همچنان در اشتباه باشد.
برو به امید خدا! برو ای دلاور! دعای خیر حضرت امام همراه توست. وقتی آدم در شکم این حشرهی آهنی نشسته است و بر فراز خاک دشمن پرواز میکند، حتی در میان آن صدای گوشخراشی که تمام کاسهی سرت را پر میکند، حس میکنی که از خاک بریدهای و به آسمان پیوستهای. حس میکنی که با عالم غیب انس گرفتهای. میخواستم بگویم که هر لحظه لحظهی این پروازها با خطر مرگ همراه است و بعد فکر کردم «چه خطری؟ شهادت که مرگ نیست، عین حیات است.» دل از شور و شوق میلرزد و بهراستی این حالت را چه باید نامید؟ اضطراب و التهاب که نیست، پس چیست؟ آدم بیقرار است، اما در عین حال دل را آرامشی به وسعت آسمان احاطه کرده است.
این نخلستانهای حاشیهی فاو است که در زیر پای ما گسترده است و آن سویتر، بندرگاه فاو است با همهی تأسیسات بندری و نظامی و تانکفارمها(۱). در خط، دشمن به پاتکی مذبوحانه اقدام کرده. این بار گارد ریاست جمهوری صدام است که با سپاه اسلام درگیر شده است، و آن که با سپاه اسلام درگیر شود سرنگون خواهد شد.
افراد دشمن حتی با چشم هم بهخوبی دیده میشوند که چگونه لا به لای شیارهای عمیق موضع میگیرند و بعد بلند میشوند و با خیز پنج ثانیه خود را نزدیکتر میرسانند. بعضی بچهها معتقدند که آنها میخواهند اسیر شوند.
باز هم برای هزارمین بار آرامش و اطمینان و یقین لشکریان اسلام تو را به حیرت میاندازد. این آرامش و اطمینان، بخشش خداست بر متقین و عاقبت نیز از آن متقین است.
پی نوشتها
۱٫ مخازن نگهداری سوخت، شبیه تانکر، اما خیلی بزرگ، و ثابت.
منبع: سایت آوینی