
بیستمین سالگردعملیات غرورآفرین والفجر ۸
در حین اقداماتی که به آنها اشاره کردید اتفاق نگران کنندهای رخ نداد؟
به خواست خداوند متعال، عملیات ساعت ۱۰ شب ۲۰/۱۱/۱۳۶۴ با رمز یا «زهرا (س)» باید شروع میشد. نیم ساعت مانده به عملیات همه غواصهایمان را هدایت کردیم تا بدون اینکه دشمن آنها را ببیند، برای آغاز عملیات در نقطه رهایی مستقر شوند. در همین حین، یکدفعه دیدیم صدای تیراندازی شدید و شلیک منور روی کل رودخانه خصوصا در خط حد ما که مقابل فاو بودیم، شروع شد. گفتیم: «یا زهرا (س) عملیات لو رفت.» حالا همه غواصان ما وسط اروند بودند، رودخانه هم عرضش حدود هزار و ۵۰۰ متر و در بعضی جاها ۸۰۰ متر بود و تا عملیات هم حدود نیم ساعت بیشتر فرصت نداشتیم.
دقیقا یادم هست که عراقیهای اجرای آتش سنگین تیر مستقیم و شلیک منور داشتند. فکر کنم یک اطلاعاتی برایشان رسیده بود که امکان دارد ایران از اینجا حمله کند، بر همین اساس اینها آمده بودند که اگر احتمالا در آینده ایران از اینجا حمله کرد، بتوانند جلوگیری کنند که دقیقا مانور و تمرین آنها مصادف شده بود با نیم ساعت قبل از عملیات ما. واقعا یک آزمایش الهی بود که آن شب برای ما پیش آمد و همه را متزلزل کرد. یعنی این همه زحمت پنج ماه آموزش و تلاش، همه و همه مستاصل شد.
گفتیم: «یا زهرا (س)، غواصهایمان؟» لشکر ما حدود ۷۰۰ نفر غواص داشت که در وسط آب بودند. یگانها و لشکرهای دیگر چون ۴۱ ثارالله، ۳۱ عاشورا، ۵ نصر، ۷ ولی عصر (عج)، ۱۴ امام حسین (ع)، ۸ نجف و ۱۹ فجر که در چپ و راست ما مستقر بودند، نیز حدود پنج شش هزار غواص داشتند و اینها در داخل آب بودند. چون همه این لشکرها خط حد داشتند. حدود ۲۵ کیلومتر خط حد بود که همه باید خود را به ساحل شبه جزیره فاو میرساندند. خلاصه در این آتش سنگین و پرحجم تیر مستقیم روی آب و منور به عزت و جلال خداوند تبارک و تعالی که حدود ۱۲ یا ۱۳ دقیقه ادامه داشت، یک نفر از نیروهای ما هم آسیب ندید. بعد یکدفعه این آتش قطع شد.
یک نم نم باران هم میآمد که خداوند این نم نم باران را به عظمت آن همه زحمات شبانهروزی و سختیهایی که بچهها در آب کشیدند و بعضیها مریض هم شدند و طاقت آوردند و تحمل کردند، فرستاد تا بوسیله این نم نم باران پلک چشمهای عراقیها باز نشود. البته یادآور میشوم به توفیق الهی و عنایت اهل بیت (ع) اصلا عجله نکردیم و تصمیم عجولانه نگرفتیم، اگرچه صدها قبضه توپ و تانک استتار شده داشتیم ولی هیچ عکسالعملی انجام ندادیم و سعی کردیم عین شبهای قبل وضع را عادی جلوه دهیم و دادیم.
گفتم سرما؛ باور کنید در آن ماههای سرد زمستانی گاهی اوقات بچهها به خودشان میلرزیدند و گاهی دستهایشان از سرما باز نمیشد، ولی همه اینها را تحمل کردند و خداوند هم با این رحمت جوابشان را داد.
پس این باران را هم میتوان نوعی امداد غیبی به حساب آورد؟
بله. این نم نم باران اعتماد عراقیها را مبنی بر اینکه حملهای در اینجا انجام نمیگیرد صد در صد کرد و بچهها سر ساعت ۱۰ که رمز عملیات باید خوانده میشد، در ساحل دشمن مستقر شدند، یعنی تمام ۱۲ ستونی که در آب بودند. اعلام آمادگی کردند. اعلام آمادگی هم با رمز و مرس بود. چون کسی حق نداشت در بیسیم صحبت کند بلکه با زدن ضربه به گوشی باید اعلام آمادگی میکردند.چرا که دشمن سراپا گوش بود و ما نیز باید احتیاط میکردیم. بعد از اعلام آمادگی نیروها در نقطه رهائی، پیام از قرارگاه خاتم (ص) رسید. پیام که ابلاغ شد ما نیز پیام را به همراه رمز مقدس «یا زهرا (س)» برای همه عزیزانمان که حدود ۴۰ واحد به گوش بودند، خواندیم و فرمان اجرای آتش و حمله صادر شد و به حمدالله همه عزیزانمان توانستند در عرض یک ربع و یا نیم ساعت همه خط را بشکنند و از این اسکلههای آهنی و بتنی، سیمهای خاردار، موانع، خورشیدیها، مینها و بشکههای آتشزا عبور کنند و متاسفانه چند تا از فرماندهان گردان و گروهان ما در همان صحنه به شهادت رسیدند.
از این طرف هم اجرای آتش طوری تنظیم شده بود که هر تیربار و هر سلاح جمعی از دشمن را در همان دم اول خفه میکرد؛ آتشهای خودی که من نامش را گذاشته بودم «نارالله» و همان طور که عرض کردم در عرض نیم ساعت خطوط اول و دوم دشمن پاکسازی شد، اصلا معجزه تمام عیاری بود که با نام مقدس حضرت زهرا (س) به رزمندگان اسلام کرامت شد و توانستیم عملیات را با رمز حضرت زهرا (س) به پیروزی برسانیم.
نیروهای عملکننده چگونه باید وارد عمل میشدند؟
نیروهای غواص، موج اول عملیات بودند که به محض ورود آخرین غواص به ساحل دشمن، نیروهای موج دوم که سوار بر قایق بودند خود را به ساحل دشمن رساندند و وارد عملیات شدند. علتش هم این بود که غواصان خاص باید کار تخریب را انجام میدادند و بوسیله تجهیزاتی که از قبل آماده کرده بودند، مینهای خورشیدی و سیم خاردارها را در حدود پنج تا ۱۰ دقیقه خنثی کرده و راه قایقها را باز میکردند، سپس قایقهای ما خود را به ساحل رسانده و وارد عمل میشدند که این کار با موفقیت انجام شد.
از حال و هوای شب عملیات بگویید و این که شما چه زمانی وارد منطقه و شهر فاو شدید؟
من دقیقا سه ساعت بعد از آغاز عملیات وارد فاو شدم. یادم میآید هوا هنوز تاریک و رودخانه اروند در حال جزر و یک تلاطم سنگینی پیدا کرده بود و ما باید حدود هزار مترمربع عرض رودخانه را با قایق طی میکردیم و بعد از آن ۱۰۰ مترمربع در داخل لجنهای ساحل راه میرفتیم تا به ساحل برسیم. لذا وارد باتلاقهای لب ساحل شده و وارد فاو شدیم. آن شب من کل قرارگاه تاکتیکی لشکر را بردم آن طرف آب تا کاملا به عملیات مسلط و مواضب باشم تا خدای ناکرده بچه ها در محاصره نیفتند که الحمدالله بچههای ما تا ساحل خورعبدالله پیش رفتند و جادههای اصلی و اساسی را تصرف کرده و دور تا دور شهر را محاصره کردند و یک خط مستحکمی بوجود آوردند. بعد گردانهایی که باید شهر را پاکسازی میکردند، وارد شهر فاو شدند و شهر را به طور کامل پاکسازی کردند.
چه زمانی بر روی اهدافتان مستقر شدید؟
ظهر روز بیست و یکم بهمن ماه سال ۱۳۶۴ یعنی دقیقا ۱۴ ساعت بعد از آغاز عملیات، همه محورهای عملیاتی را تصرف کرده بودیم و روی اهدافمان مستقر شدیم. البته در همان ساعات اولیه عملیات نیروهای لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) و لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) که باید به سمت بندر امالقصر میرفتند را از لشکر ۲۵ کربلا عبور دادیم. یعنی آنها جزو نیروهای موج دوم بودند که باید به سمت امالقصر میرفتند که به حمدالله رفتند و موفق هم شدند.
ماموریت بعدی ما تصرف پایگاه موشکی در دهانه خورعبدالله بود که به آن سمت حرکت کرده و پایگاه موشکی را به کمک نیروهای لشکر ۴۱ ثارالله (ع) تصرف کردیم و همه تجهیزاتش را به غنیمت گرفتیم و به حمدالله توانستیم ماموریتمان را با موفقیت انجام دهیم. یادش بخیر در پایگاه موشکی، بچههای بسیجی مازندران و کرمان بر سر غنائم سر و صدا راه و شوخی راه انداخته بودند که با حضور بنده و فرمانده لشکر ۴۱ (سردار حاج قاسم سلیمانی) این بحث خاتمه یافت.
چه زمانی پرچم بارگاه مقدس حضرت امام رضا (ع) را بر مناره مسجد فاو به اهتزاز درآوردید؟
دقیقا صبح روز همان عملیات، بعد از اینکه منطقه تثبیت شد، این پرچم مقدس را بر مناره مسجد برافراشتم و زمانی که خبرش از رادیو و تلویزیون پخش شد، یک صفا و معنویت دیگری به منطقه عملیاتی فاو بخشید که در حقیقت نور قدسی اهل بیت (ع) در بالای سر رزمندگان دلاور قرار گرفت.
عکسالعمل ارتش بعث بعد از این عملیات چگونه بود؟
زمانی که به اهدافمان رسیدیم و فاو را کاملا در اختیار گرفتیم، لشکر گارد عراق اولین لشکری بود که برای بازپس گیری فاو وارد عمل شد و این در حالی بود که در این طرف ما قرار داشتیم، با نیروهایی که از ظهر روز قبل تا حال نخوابیده بودند؛ ضمن اینکه از آب اروند وحشی عبور کرده و شهدای زیادی تقدیم کرده بودند و فشار زیادی به آنها وارد شده بود. جا دارد در اینجا یک خاطرهای از آن زمان نقل کنم.
ظهر روز عملیات من با پای برهنه در ساحل خورعبدالله در حال خواندن نماز ظهر و عصر بودم که دیدم سردار سرلشکر پاسدار کاظمی (شهید حاج احمد کاظمی)؛ فرمانده پیشین نیروی زمینی سپاه که در آن زمان فرمانده لشکر ۸ نجف اشرف بود، با موتور به منطقه آمد و مرا پیدا کرد و به من گفت: «لشکر گارد دارد میآید.» من همینطور پابرهنه سوار بر موتور ۲۵۰ شدم و سریع خودم را به پنج تانکی که از عراقیها به غنیمت گرفته بودیم، رساندم. به بچهها گفتم تانکها را آماده کنید. بچهها هم توانستند دو تا از تانکها را آماده کنند. چون معمولا عراقیها تجهیزات تانکها به ویژه کپسولهای باد را منهدم میکردند و کاری میکردند که تانک مورد استفاده ما قرار نگیرد، ولی خب بچهها دو دستگاه از تانکها را آماده کردند.
به شهید حبیبالله ثنایی از برادران اصفهانی و شهید حاج رضا امانی گفتم: «من میروم جلو بعد از من شما تانکها را بفرستید.» وقتی رفتم جلو دشمن را در حدود سه کیلومتری دیدم که با یک ستون عظیمی از طرف بصره در حال پیشروی به طرف ما هستند، لذا به سمت تانکها رفتم و نشستم داخل تانک و آمدیم به طرف دشمن تا در یک نقطهای با آنها درگیر شویم. از سمت راست ما نیروهای خودی، (لشکر ۳۱ عاشورا) تا تانکها را دیدند شروع کردند بوسیله آر پی چی و تیربار شلیک کردن به طرف تانکهایی که من و سردار کاظمی روی برجک آنها بودیم. آنها فکر میکردند عراقیها داخل تانکها هستند. چون ما در فاو تانکی نداشتیم و همه تانکها متعلق به دشمن بود و براین اساس آنها فکر میکردند تانک دشمن است که به آنها حمله میکند.
در آن لحظه مجبور شدم زیر پیراهنیام را درآورده و شروع به تکان دادن آن کنم تا اینکه یکی از فرماندهان لشکر ۳۱عاشورا ما را شناخت و به ما ملحق شد و ما با هم از یک طرف و بچههای لشکر امام حسین (ع) و دیگر لشکرها از طرف دیگر مانند باران رحمت الهی بر ۲ کیلومتر ستون نظامی لشگرگارد هجوم آوردیم و خداوند در آنجا چنان عنایتی کرد که در عرض نیم ساعت لشکر گارد را به آتش کشیدیم، به طوریکه یک نفر از فرماندهان و نیروهای این لشکر نتوانستند زنده از معرکه فرار کنند. لشکری که به عنوان قویترین لشکر عراق محسوب میشد، و عراق این لشکر را در پاتکهای سنگین استفاده میکرد که در اینجا صددرصد منهدم شد.
یادم میآید وقتی برای پاکسازی رفتیم، دیدیم نیروهای گارد در اتوبوس و یا نفربر به هلاکت رسیدهاند، یعنی حتی به آنها اجازه ندادیم از وسیله نقلیهشان پیاده شوند. بعد بلافاصله در همان شام عملیات آمدیم استحکاماتمان را قوی کردیم و با تمام توان در مقابل لشکرهایی که یکی پس از دیگری وارد معرکه میشدند، ایستادیم.
تلاشهای عراق برای بازپس گیری فاو به کجا انجامید؟
مقاومت بچهها در مقابل پاتکهای عراق هشتاد روز طول کشید و عراق همچنان تصمیم گرفته بود که فاو را پس بگیرد. چون اقتصاد، توان نظامیاش، نیروی دریایی، روحیه نیروهایش، روحیه سران کشورهای منطقه خلیج فارس، روحیه هم پیالهایها و مدافعان صدام همه و همه سقوط کرده بود و او راهی جز پذیرش شکست و کمک گرفتن از آمریکا و کشورهای حاشیه خلیج فارس نداشت.
ملت ایران فراموش نکرده است، روز سوم عملیات و تصرف فاو را که کشورهای حاشیهنشین خلیج فارس طرح قطعنامه ۵۹۸ را به سازمان ملل پیشنهاد دادند. ملت ایران فراموش نکردهاند که «مک فارلین» دقیقا دو ماه پس از تصرف فاو توسط رزمندگان اسلام بدون هیچ هماهنگی به ایران آمد و درخواست صلح و آشتی با آمریکا را آورد. بدون شک این قدرت معنوی رزمندگان اسلام بود که توانستند یک کشور ابرقدرت را به پای میز خواستههای ملت ایران بکشاند، نه برای چای و قهوه خوردن و یا گپ سیاسی زدن و با آبروی ملت ایران بازی کردن.
البته ما با تصرف فاو قصد تعرض به خاک عراق را نداشتیم، بلکه میخواستیم به صدام و مدافعانش ثابت کنیم که ملت ایران ملت با شرافتی است که قصد تجاوز ندارد، ولی قدرت آن را دارد و میتواند از حقش دفاع کند.
عراق در این مدت هشتاد روز از هر سلاحی که داشت، استفاده کرد، فقط روزی با ۳۰ فروند هواپیما بمب شیمیایی میریخت، روزی شاید با ۵۰ فروند توپولف میآمد و منطقه را بمباران میکرد. گاهی اوقات هواپیماهای ترابری میآمدند بر فراز منطقه و برای تضعیف روحیه بر سر رزمندگان اسلام، تخته پاره، سنگ، آهن، نبشی، عروسک، آجر و فرقون میریختند، اما نتوانستند به جبهه رزمندگان اسلام کوچکترین خدشهای وارد کنند و به عظمت حضرت بقیهالله (عج) و عنایت حضرت زهرا (س)، آن پیروزی بزرگ برای ملت شریف و بزرگ ایران به دست جوانان برومند پاسدار و بسیجی یکبار دیگر رقم خورد.
این عملیات چه دستاوردهایی برای ایران داشت؟
ما، هم دستاوردهای نظامی داشتیم و هم دستاوردهای سیاسی. در حقیقت به اهدافمان رسیدیم و این خود قسمتی از دستاوردهای مهم این عملیات بود. از طرفی، عملیات والفجر هشت اولین عملیات بزرگی بود که سپاه به تنهایی انجام داد و موازنه قوایی یکبار دیگر به نفع جمهوری اسلامی تغییر یافت و دنیا از پیام نظامی فاو وحشت کرد و سازمان ملل و ابرقدرتها به سمت این رفتند که برای ختم جنگ حقوق ملت ایران را تامین کنند؛ یعنی اگر عملیات نظامی فاو به آن صورت قدرتمند انجام نمیگرفت، دنیا به فکر این نمیافتاد که حقوق ملت ایران را بپرازد، لذا پیام نظامی فاو وحشت را در دل دشمنان اسلام انداخت و مجبورشان کرد که بیایند سر میز مذاکره.
یعنی میتوان گفت عملیات والفجر هشت زمینهای شد برای قطعنامه تا اینکه عملیات کربلای پنج و رسیدن ما به ۱۰ کیلومتری بصره، وحشت دشمن و حامیان صدام را بیشتر کرد و صدام و حامیانش را به سمت قطعنامه ۵۹۸ برد. چون دشمن تا آن زمان در خاک ما بود و عمدهای از خاک ما را در اختیار داشت و در منطقه ادعای ابرقدرتی میکرد که ما با عملیات والفجر هشت هم نفتشان را برای صادرات و ورودش را به خلیج فارس قطع، نیروی دریاییاش را ساقط کردیم و اسکلههایش را در دست گرفتیم که یک بخش عظیمی از توان نظامی، اقتصادی و سیاسی عراق شکست خورد و موازنه قدرت به نفع جمهوری اسلامی ایران تمام شد.
و نکته آخر؟
لازم میدانم نکتهای را متذکر شوم. یادم میآید سال اول جنگ یک تفکر کلاسیکی بر جنگ حاکم بود که ما یک فرصت کامل به این تفکر کلاسیک دادیم، یعنی از مهرماه ۵۹ تا عملیات فرمانده کل قوا که توسط شهید خرازی انجام شد، این فرصت را به تفکر کلاسیک بنیصدر که یک عده روشنفکر دورش را گرفته بودند، دادیم تا اینکه آنها ناکام ماندند. مثلا در عملیات هویزه و یا عبور از رودخانه کرخه همهمان دیدیم که آنها شکست خوردند.
آن زمان بنی صدر وقتی میآمد به جنوب به ما محل نمیگذاشت، چون اعتقاد نداشت که بچههای سپاه میتوانند یک تحول عظیم در جنگ ایجاد کنند، لذا ما را پشت درها نگه میداشتند و اجازه نمیدادند در جلساتشان شرکت کنیم. اما به حول و قوه الهی بعد از یکسال، مدیریت انقلابی حزبالله حاکم بر جنگ شد و همه عزیزان ارتش و سپاهی در کنار هم توانستند یک تفکر حزباللهی و تدین و اعتقاد بر اصل ولایت فقیه در کنار هم قرار گیرند و افرادی چون «سپهبد شهید علی صیاد شیرازی»، «امیر سرلشکر شهید حسن اقارب پرست»، «امیر سرلشکر شهید مسعود منفرد نیاکی» و فرماندهان شهید ارتش با یک تفکر حزباللهی و انقلابی ناب آمدند در کنار سرداران شهید سپاه همچون شهیدان «باکری»، «خرازی»، «همت» و «زینالدین» و برادران بسیج و آن تفکر روشنفکر مابانه را کنار زدند.
این فضای معنوی و روحیه شهادت طلبی و خدمت خالصانه برای خدا و اطاعت از ولایت فقیه سبب شد که ما در عملیاتهای مهمی که اولین آنها بعد از سقوط بنیصدر بود (عملیات فرمانده کل قوا؛ خمینی روح خدا) و در جبهه دارخوین انجام شد، موفق شویم. بعد از آن نیز عملیات ثامنالائمه (ع) (شکستن محاصره آبادان) بود که آن هم توسط لشکرهای ۲۵ کربلا، ۱۴ امام حسین (ع) و لشکر ۸ نجف اشرف با موفقیت انجام شد و عملیاتهای مهم دیگر تا والفجر هشت و بعد از آن.
در درجه اول اصل این تفکر متعلق به امام بود و امام راحل این خط را به ما داد و بعد فرماندهان و نیروهای مخلصی که در جنگ حضور داشتند و نقش برادرمان شهید «حسن باقری»، «شهید حاج حسین خرازی»، «سردار محسن رضایی» و «رحیم صفوی» و «رشید» و نقش «سپهبد شهید صیاد شیرازی» در این معرکه بسیار زیاد بود و امیدواریم که قدردان آن زحمات بوده و باشیم. خلاصه اینکه تمام موفقیتها و دستاوردهای ما به خاطر توکل به خدا، توسل به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و مدیریت حزباللهی و انقلابی حاکم بر جنگ بود و بس.