
توقیف کشتی چینی پر از مهمات در خلیج فارس
ناخدا یکم بیژن مداح راد روایت میکند: فرمانده ناوشکن سبلان بودم و یک روز به پست فرماندهی منطقه یکم دریایی بندرعباس احضار شدم. وقتی به آنجا رفتم، به من مأموریت دادند که یک کشتی تجاری را که به مقصد بندر امالقصر عراق در حرکت بود، متوقف کنم.
پرسیدم: «محموله آن چیست؟» پاسخ دادند: «بر اساس اطلاعاتی که به ما رسیده است، مهمات حمل میکند. یک کشتی تجاری است که برای عراق مهمات میبرد.» پس از آنکه مشخصات ظاهری کشتی را دریافت کردم؛ به من ابلاغ کردند که آن را پیدا کنم و پس از توقیف، به بندرعباس ببرم و تحویل دهم.
من بدون فوت وقت به ناوشکن بازگشتم و فرمانده دوم ناوشکن را در جریان مأموریت قراردادم.
از بندرعباس به سوی وسط تنگه هرمز به راه افتادیم تا با توجه به مسیر کشتی تجاری، هرچه زودتر به منطقهای برسم که احتمال حضور کشتی در آن میرفت. باید ابتدا آن را تفتیش میکردیم تا در صورت پیدا شدن مدرک، آن را توقیف کنیم. دستور دادم توربینها را روشن کنند و با سرعت در حال حرکت و عبور از جزیره هنگام بودیم که مدیر ماشین ناوشکن به من اطلاع داد شافت سمت راست اشکال پیدا کرده و مجبوریم فعلاً برای مدتی آن را از دور خارج کنیم.
پیش خود فکر کردم که ناوشکن با یک شافت که نمیتواند از توربین استفاده کند و به ناچار مجبوریم از دیزل استفاده کنیم و در این حالت، سرعت ناوشکن مثل یگانهای معمولی میشود. به هر حال پذیرفتم چون کار دیگری نمیشد کرد. پرسیدم:
– حالا چه کاری از دست من بر میآید؟
– با این شافت کاری نداشته باشید.
– بسیار خوب توربین گاز را هم از شافت چپ بردارید و دیزل را روی آن بیندازید.
– اگر این کار را بکنیم سرعت کم میشود.
– مسئلهای نیست. دیزل را به من بدهید که بتوانم ناوشکن را هدایت کنم و به جلو بروم تا شما کار تعمیرات شافت دیگر را تمام کنید.
به این صورت کار تعمیر آنها راحتتر بود. خلاصه این کار را انجام دادیم و به راهمان ادامه دادیم. آنها برای اینکه کار تعمیر شافت راست را انجام دهند باید به جایی که روغن در حال نشت بود دسترسی پیدا میکردند.
من برای اینکه اطلاعات دقیقتری از وضعیت به دست آورم، از پل فرماندهی به موتور خانه رفتم. مدیر ماشین محل نشت روغن را نشانم داد. دیدم که روغن از جایی نشت میکند که در پشت یک منفذ تنگ است که یک انسان به سختی میتوانست از آن عبور کند. پرسیدم: آیا باید یک نفر از این منفذ عبور کند؟
– بله. چون رفع این اشکال فقط به دست انسان و با دسترسی به محل نشت ممکن است و امکان رفع آن از راه دور وجود ندارد.
– بسیار خوب، من به پل فرماندهی میروم و منتظر دریافت خبر خوش از سوی شما هستم.
به پل فرماندهی رفتم و آنجا در صندلی فرماندهی نشستم و هدایت ناوشکن را نظارت کردم. در این حال کشتی تجاری مقصود ما هم داشت راه خودش را میرفت.
در نظر داشتم که با توجه به پیشبینی مسیر کشتی تجاری، ناوشکن را در مسیر آن قرار دهم.
یک نفر درجهدار مکانیک به نام ناواستواریکم امینی در ناوشکن بود که به قول معروف، همه فن حریف بود. به من گفتند که امینی قرار است کار نشتگیری روغن را انجام دهد. با خودم فکر کردم، درست است که او فرد توانایی است و در تخصص خود کاملا وارد است و میتواند این کار را انجام دهد. ولی ماشاءالله او دارای هیکلی بزرگ و چاق است، چطور میخواهد از آن منفذ که آدم معمولی هم به سختی عبور میکند، بگذرد؟ به هر حال کار را به مدیر ماشین واگذار کردم و به او گفتم هر طور که خودت صلاح میدانی این عیب را رفع کن.
برای من تعریف کردند که ناواستوار امینی پیراهن خود را در آورده بود و یک غشاء ضخیم گریس به بدن خود مالیده و بدن خود را تا جایی که توانسته جمع کرده بود تا بتواند از آن منفذ عبور کند.
او با تلاش زیاد و یا علی گویان سرانجام با کمک سایر همکارانش که او را هل میدادند، موفق شد که از منفذ بگذرد و وارد محفظه پشت آن شود. بعد لولهای را که روغن از آن نشت میکرد؛ تعمیر کرده و موقعی که میخواسته از آن منفذ خارج شود تمام پوست پشتش کنده شده بود.
او را برای مداوا به بهداری ناوشکن برده بودند. وقتی موضوع را برایم تعریف کردند، به بهداری ناوشکن رفتم و او را دیدم که به سینه روی تخت خوابیده و پزشکیار در حال مداوا و پانسمان کردن بدن اوست. او را بوسیدم و به او آفرین گفتم و از تلاشی که انجام داده بود تشکر کردم. به من گفت: من اینجا باشم و فرماندهام نزد منطقه شرمنده شود؟ غیر ممکن است. جناب ناخدا حالا دیگر توربین را روی هر دو شافت دارید.
مجدداً از او تشکر کردم و به پل فرماندهی برگشتم. مدیر ماشین با من تماس گرفت و گفت هر دو شافت برای استفاده از توربین آمادهاند. من هم دستور دادم که توربینها را روشن و روی شافتها بیندازند.
به موتورخانه دستور دادم تمام نیروی توربین را بکار گیرد تا ناوشکن با تمام سرعت به جلو برود. یک تیم به فرماندهی شهید فریبرز فاضل با یک فروند قایق از ناوشکن برای بازرسی به سوی کشتی تجاری اعزام کردم.
شهید فاضل با بیسیم با من تماس گرفت و گفت که جناب ناخدا بار این کشتی تماماً همان چیزهایی است که ما هم داریم (منظور او مهمات و تجهیزات نظامی بود) . به آنها گفتم:
– همان جا بمانید و کشتی را توقیف کنید، چند نفر دیگر هم به کمک شما میفرستم. کشتی را به طرف بندر عباس هدایت کنید.
باید کشتی را به بندر عباس ببریم. پرسید: با نفرات کشتی چه کنم؟
– تعدادشان چند نفر است؟
– حدود ۳۰ یا ۳۵ نفر
– تعدادی از آنها را که برای هدایت کشتی لازم هستند در پل فرماندهی و موتورخانه نگه دارید و بقیه نفرات را به داخل باشگاه کشتی ببرید و یکی دو نفر نگهبان مسلح هم برایشان بگذارید که از آنجا خارج نشوند.
کشتی به بندر عباس هدایت شد و ما هم از نزدیک کشتی تجارتی را همراهی کردیم. پس از اینکه به بندرعباس رسیدیم؛ کشتی تجاری را به اسکله نظامی بردیم و به یگان ویژه تحویل دادیم.
یگانهای ویژهای در نیروی دریایی محموله کشتی را در اسکله نیروی دریایی ارتش در بندرعباس تخلیه کردند و بعداً به ما اطلاع دادند که محموله کشتی بیش از همه، شامل بمبهای قابل پرتاب از هواپیما بودند. از اینکه خانه و زندگی مردم بسیاری را از ویران شدن نجات دادیم خوشحال شدیم. برابر مدارک موجود در کشتی، مبدأ حرکت کشتی چین بود.
نیروی دریایی پس از تخلیه محموله کشتی با کسب مجوز از مقامات کشوری، کشتی را که متعلق به یک کشور ثالث بود رها کرد. اما پیش از آنکه کشتی حرکت کند، مسیر حرکت برایش مشخص شد و به کاپیتان کشتی ابلاغ شد که فقط حق دارد از مسیر برود.
کشتی هم پس از خروج از حوضچه بندری و طی حدود ۲ مایل، به طرف دریای عمان پیچید و از تنگه هرمز خارج شد و رفت.
منبع: فارس