خاطرات شهدا

دیدارفرزند

پدر همیشه دوست داشت به جز من فرزند دختر دیگری داشته باشد و خداوند به او خدیجه را عطا کرد. یک‌بار در نامه‌اش نوشت: «برایم بنویسید، خدیجه چه شکلی شده، چگونه می‌خندد و چگونه گریه می‌کند. برایش در نامه از خدیجه نوشتم، اما پدر هیچ وقت نامه را نخواند. او در عملیات بدر در حالی‌که دست بر سینه با صدای بلند به امام حسین (ع) سلام داده بود، آسمانی شد.

پیکرش را به خانه آوردند. مادر خدیجه را نزدیک تابوت برد. ناگهان پدر در مقابل چشمان ناباور مردم چشم باز کرد و به دخترش خیره شد. مردم یکدیگر را کنار می‌زدند تا این صحنه را ببینند. خدا که شوق پدر را برای دیدار خدیجه می‌دانست یک لحظه به او مرحمت نمود تا چهره‌ی زیبای فرزند را به چشم ببیند.

 

منبع: کتاب نوازشگران جان 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا