خاطرات شهدا

رد شدن از میدان مین

وقایع پیش آماده و خاطراتی از عملیات عاشورا از زبان رزمندان جوانمرد ایران زمین برادر حسین اجاقی، فرمانده گردان حنین.

 

رد شدن از میدان مین

برادر حسین اجاقی از عملیات محرم می گوید:

“هنگامی که از میدان مین رد شدیم و دیدیم که باز هم جلوی ما شش حلقه سیم خاردار حلقوی وجود دارد و تخریبچی هم زخمی شده است، برادر محمدی، مسۆول گروهان، پایش را زیر سیم خاردارها گذاشت که نیروها رد بشوند، اما بعثی ها با تیربار این برادر عزیزمان را نیز به شهادت رساندند”.سرانجام، این گردان پس از انهدام قسمتی از خط دفاعی و فراری دادن دشمن توانست مقر تانک دشمن را تصرف کند. حدود ساعت ۴:۰۰ صبح در روشنایی نسبی هوا، گردان حنین بعد از انهدام یکی از سنگرهای تیربار و آر.پی.جی دشمن، تصاحب یک انبار مهمات و به غنیمت گرفتن یک قبضه تفنگ ۱۰۶ و یک دستگاه تانک و به اسارت درآوردن تعدادی از نیروهای عراقی، سرگرم تشکیل خط پدافندی شد، در حالی که تا این زمان تعدادی از مسولان گردان حنین از جمله معاون گردان (بی سیم چی) تیربارچی ها و آر.پی.جی زنها شهید شده بودند. آن دسته از نیروهای گردان خیبر که توانسته بودند پای کار بروند، در سمت راست محور فرورفتگی میمک، بخشی را پاک سازی کردند، اما نتوانستند مقر گروهان دشمن را به طور کامل تصرف کنند. در نتیجه، فشارهای دشمن به تدریج شدت یافت. هم زمان با طلوع آفتاب بارش باران نیز آغاز شد و نیروها هنوز خود را آماده نکرده بودند که دشمن با هفده تانک به سمت آنها هجوم آورد. ناما نوس بودن نیروها با چنین شرایطی از یک طرف و نداشتن سنگر دفاعی برای مقابله با تانک ها از طرف دیگر موجب شد تا عده زیادی از نیروها عقب نشینی کنند. برادر طالبی، فرمانده گردان خیبر، گوشه هایی از این حوادث را این گونه شرح می دهد:

“تا نزدیکی آخرین هدف های مورد نظر پیش رفتیم. بیست الی سی نفر بیشتر نبودیم. بچه ها داخل موضع خمپاره دشمن نارنجک انداختند و خود من با آر.پی.جی تیربارشان را خاموش کردم. هنوز نیروی پشتیبانی برایمان نیامده بود، اگر آنجا می ماندیم، شهید می شدیم. دیگر چاره ای نبود، جز اینکه عقب نشینی کنیم. در حال برگشتن، یکی دو تا از بچه ها در داخل شیارها روی مین رفتند، بارش شدید باران آغاز شده بود. شانزده، هفده نفر از این تعداد را برای پدافند به نقطه ای فرستادیم که خط را شکسته بودیم تا بتوانیم بچه ها را به آنجا ببریم. یکی از برادران مسۆول را که روی مین رفته بود به دوش گرفتیم و بیشتر از یک کیلومتر تا نزدیکی نیزاری آوردیم. آنجا متوقف شدیم تا اوضاع را بررسی کنیم. در این لحظه، سه، چهار نفر از بچه هایی را که جلو فرستاده بودیم، به طرف ما می آمدند. پرسیدیم، چرا برگشتید ؟ گفتند:

“مواضعی را که صبح گرفته بودیم الان (ساعت ۶ صبح) در دست عراق است و بچه ها هم کشیده اند عقب، کسی نیست، از صبح که از شما جدا شدیم، بچه ها چند نفرشان شهید شدند، چند نفر هم از خط عبور کردند، اما به دلیل تسلط دشمن نتوانستیم عبور کنیم”.

برادر حسین اجاقی، فرمانده گردان حنین، نیز می گوید:

“موقع نماز صبح یعنی حدود ۴:۰۰ صبح که باران باریدن گرفت، گروهانی از گردان خیبر که قرار بود مقر گروهان بعثی ها را هدف قرار دهند، در حال برگشت بود از مسئول گروهانشان پرسیدم، برادر یعقوب چرا برگشتی؟ گفت: ما به میدان مین برخوردیم، تخریب چی هایمان شهید شدند. بچه هایمان روی مین رفتند، بنابراین، برگشتیم و حالا عراقی ها دارند ما را تعقیب می کنند. گفتم خوب حالا دست کم، کنار ما قرار بگیرید تا خط این جا را پدافند کنیم … . در این زمان، دیدم که تانک های عراقی به ما نزدیک می شوند، بیشتر بچه ها از نظر روحی در وضعیت مناسبی نبودند و مرتب تکرار می کردند که تانک ها ما را محاصره می کنند و الان اسیر می شویم …” گروهانی که از گردان خیبر آمده بود، به عقب بازگشت. ما آخرین گردانی بودیم که خط خودمان را خالی کردیم، زیرا هیچ راه دیگری نبود. آخرین پیامی که من به قرارگاه (تیپ نبی اکرم) به برادر کلهر دادم، هیچ گاه یادم نمی رود: قاسم، قاسم! کاظمین، گفت: به گوشم. – این شاید آخرین پیام ما باشد که می شنوی تانک ها ما را محاصره کرده اند یک طرفمان میدان مین است و طرف دیگر هم تانک ها و یک طرف هم نیروها، هیچ راهی نداریم، چه تصمیمی داری، برای ماندن و جنگیدن به نیرو و مهمات و تجهیزات نیاز داریم. به بازگشت نیز راضی نیستیم، زیرا، شهدایمان اینجا هستند،”. اما به دلیل آنکه جاده آماده نبود و برادران قرارگاه هم نمی توانستند ما را تدارک کنند، به اجبار بازگشتیم. بیشتر بچه ها مجروح شده بودند، ما راهی نداشتیم، جز اینکه برگردیم. البته، تعداد نیروهایی که بازگشتند، تنها یک دسته بود که بیشترشان نیز مجروح بودند، … ساعت هشت و نه صبح بود که کاملا عقب نشینی کردیم”.

متا سفانه، در این محور، دشمن پس از مدتی محاصره نیروهای خودی و درگیری نزدیک با آنها رفته رفته تسلط بیشتر یافت و با استفاده از جاده عقبه به راحتی توانست توان خود را تقویت کند، در حالی که این امکان برای رزمندگان خودی وجود نداشت. از سوی دیگر، با روشن شدن هوا تمام مسیرهای منتهی به نیروهای خودی زیر دید مستقیم دشمن قرار گرفت و دیگر امکان پشتیبانی نیروهای محاصره شده به جز از وسط شیار امکان پذیر نبود. برادر ناصح در ساعت ۶:۵۰ صبح عملیات، از طریق تلفن خطاب به فرماندهی عملیات در قرارگاه سلمان اعلام کرد:

“با پیاده هایمان تانک های دشمن را منهدم کرده ایم، در یک کانال مهماتمان تمام شده، هنوز بالا سقوط نکرده است، امکان مهمات رسانی وجود ندارد. شاید نیمی از ما اگر الان بیاییم موفق شویم، اما اگر بمانیم و دشمن بیاید، دیگر راهی نداریم”.

از بعد تبلیغاتی، میمک از هر نظر برای دشمن اهمیت به سزایی داشت، بنابراین، دور از ذهن نبود که حتی تیپ نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز فشار بیشتری را متحمل شود.

در محور تپه شهدا به یال میمک هم، حدود ساعت ۱:۰۰ الی ۱:۳۰ بامداد نیروهای تیپ نبی اکرم(ص) به خط دشمن زدند. در سمت چپ تپه فصیل، گردان صبار پس از طی مسافتی طولانی در نزدیکی هدف به چپ و راست گسترش یافت. گروهانی که باید روی یال میمک ارتفاع (۳۴۸) عمل می کرد، به علت خستگی نیروها و نیز پیچیدگی هدف، موفق به صعود بر روی یال نشد. دشمن که از جلو و عقب خطر حضور نیروهای خودی را احساس کرده بود، مقاومت شدیدی از خود نشان می داد. درگیری برای تصرف یال میمک تا صبح ادامه یافت و به محض روشن شدن هوا و بارش باران، نیروهای عمل کننده زیر آتش شدید تیربار دشمن مستقر در بالای ارتفاع ۳۴۸ قرار گرفتند، اما به علت خیس شدن و سرمای هوا، تحرک و کارآیی شان کاهش یافت. در این هنگام، به گردان صبار دستور عقب نشینی داده شد، اما در حین عقب آمدن، نیروهای دشمن توانستند عقبه گردان را با دو قبضه تیربار مسدود کنند، بنابراین، آنها به ناچار، تا شب بعد داخل شیاری در همان جا پنهان شدند.

منتظر باشید ادامه دارد…


منبع: ولفجر ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا