خاطرات شهدا

زن و مرد این شهر رزمنده‌اند

نوزدهم مردادماه ۱۳۶۲ شش فروند جنگنده عراقی به مناطق مسکونی گیلانغرب حمله کردند که در جریان آن ۶۲ نفر به شهادت رسیدند و ۵۷۰ نفر نیز مجروح شدند. سالگرد این واقعه یاد قهرمانی شیرمردان و شیر‌زنانی را برایمان تازه می‌کند که شهرشان دومین شهر مقاوم دفاع مقدس است و حماسه آفرینی بی‌شماری را خلق کرده‌اند. گیلانغرب دیار مردمانی است که زیر شدیدترین هجمه‌های دشمن، هرگز شهرشان را ترک نکردند و از این حیث استثنایی‌ترین مردمان مرزی کشورمان به شمار می‌روند. با این توضیح که مطلب زیر برگرفته از تجربیات شخصی نگارنده است، نگاهی گذرا به مقاومت گیلانغربی‌ها می‌اندازیم.

سال ۷۷ بود که بخشی از سربازی‌ام را در شهر گیلانغرب گذراندم. یک دهه از اتمام دفاع مقدس می‌گذشت و تقریباً هیچ اثر ظاهری از جنگ در شهر باقی نمانده بود. در گیلانغرب با مردمانی رو به رو شدم که به غایت مهمان‌نواز بودند و اگر می‌فهمیدند سربازی، با روی باز پذیرایی‌ات می‌کردند. چیزی که زیاد در شهر چشم می‌خورد، حضور نظامی‌ها اعم از سپاهی و ارتشی و… بود. انگار که مردم این شهر مرزی سالیان درازی است که دیدن هر روزه نظامی‌ها را به عنوان جزء معمول زندگی روزمره‌شان پذیرفته‌اند.

همان ماه‌های خدمت با بخشی از تاریخ این شهر در دفاع مقدس آشنا شدم. فهمیدم که گیلانغربی‌ها هنگام تجاوز اولیه دشمن، به دلیل نزدیکی سربازان و شدت حملات توپخانه‌ای و خمپاره‌ای دشمن، مجبور به ترک قسمت مسکونی شهر می‌شوند. اما هرگز منطقه را ترک نمی‌کنند! آنها چند کیلومتر دورتر از شهر، چادرهای خود را برپا می‌سازند و زنان و کودکان را در کوهستان اسکان می‌دهند. بعد این مردان شهر بودند که اسلحه‌های ام. یک و برنوی خود را به دوش می‌کشند و باز به شهر برمی‌گردند. می‌جنگند تا اینکه دشمن پشت دروازه‌های گیلانغرب برای همیشه زمینگیر می‌شود.

شاید برای خیلی‌ها عجیب باشد چطور مردمی که صاحب خانه مسکونی بودند، به این راحتی زندگی در چادر را تحمل می‌کنند و چندین ماه تمام در چنین چادرهایی زندگی می‌کنند. این سؤال برای خود من هم پیش آمده بود. اما همان زمان به راحتی پاسخ سؤالم را دریافت کردم. وقتی عصرها مردم را می‌دیدم که در خانه‌ها را باز کرده‌اند و کل خانواده (خصوصاً زن‌ها و بچه‌ها) به نقطه نامعلومی نگاه می‌کنند، متوجه می‌شدم که ترکیب اصلی مردم این شهر از عشایر تشکیل می‌شوند. در واقع نگاه به منظره بیرون از خانه (بخوانید چادر) جزئی از رسم عشایر است که روح بزرگ و دید وسیعشان تنگنای چادر یا خانه را برنمی‌تابد و در غروب آفتاب، دلتنگی‌های خود را با نگاه کردن به وسعت دشت برطرف می‌سازند. آنها این رسم را حتی در موقع یک جانشینی نیز فراموش نکرده و به آن عمل می‌کنند.

بنابراین تحمل زندگی در چادر برای مردمی که سبقه عشایری داشتند کار سختی نبود. اصلاً همین روحیه سلحشوری عشایری بود که باعث می‌شد گیلانغربی‌ها هرگز مثل مردمان خرمشهر و آبادان و شهرهایی از این دست، دیار خود را ترک نکنند و بتوانند در منطقه عملیاتی پایدار بمانند.

مردم شهر مرزی گیلانغرب در طول دفاع مقدس همواره مورد حملات دشمن قرار می‌گرفتند. این طور نبود که همان اوایل جنگ دشمن را پس بزنند و دوران راحتی فرابرسد. این شهر همیشه مورد هجوم جنگنده‌های دشمن قرار می‌گرفت و حادثه نوزدهم مردادماه ۱۳۶۲ که بهانه این یادداشت را پدید آورد، از قسم چنین وقایعی است.

اما هزینه ایستادگی گیلانغربی‌ها برایشان گران هم تمام شده است. یکبار که با فرحناز اسماعیلی یکی از اهالی گیلانغرب گفت و گو می‌کردم، ایشان خاطراتی از دوران کودکی‌اش تعریف می‌کرد که در میان صدای انفجار خمپاره‌ها، توپ‌ها و موشک‌های دشمن گذشته بود. حتی خود خانم اسماعیلی دچار مجروحیت شده بود و چند درصد جانبازی داشت!

یکی از هزینه‌هایی که مردم این شهر برای مقاومتشان پرداختند، به وجود آمدن نسلی از جوان‌ترین جانبازان دفاع مقدس است. به این ترتیب که در این شهر حتی کودکان سه یا چهار ساله نیز جانباز می‌شدند و کسی که سال ۵۹ سه سال داشت، اکنون نهایتا ۴۰ سال دارد.

گیلانغرب اما با همه سختی‌ها و مرارت‌های یک جنگ طولانی‌مدت ماند و مقاومت کرد. این مردم عشایری آن قدر غیرت داشتند که بخشی از مرزها را برای ما محفوظ نگه دارند. آنها زن و مرد رزمنده‌اند. کوچک و بزرگشان مجاهد هستند و شهرشان، این گیلانغرب کوچک اما دوست‌داشتنی، چون دژی تسخیر‌ناپذیر نمادی از ایستادگی مردم ایران است.


منبع: روزنامه جوان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا