انفجار در تفحص
از حالت خاکریز پیدا بود که عراقی ها آن را سرشکن کرده بودند و ما احتمال دادیم آن را روی بدنهای مطهر شهدا ریخته باشند. پایین خاکریز پر از آثار رزمنده ها بود: قمقمه ،سلاح ،کوله پشتی ،بسته های چای ،مواد خوراکی و … اما دیدن مقداری استخوان در پایین خاکریز گمانمان را بیشتر قوی کرد.مشغول کار شدیم . هر بار که بیل مکانیکی زمین زده میشد با چند انفجار همراه بود ، اما غالبا شدید نبود و بچه ها تقریبا عادت داشتند .
پیکر مطهر چند شهید کشف شد ؛ اما یک اتفاق باعث شد کار برای مدتی در آن منطقه تعطیل شود.با وارد شدن پاکت بیل در داخل زمین ، انفجار مهیبی صورت گرفت . بر اثر شدت انفجار همه گیج شده بودیم. توی کمرم احساس ضربه و درد کردم .
فکر کردم ترکش است،اما سنگ بود.گرد و خاک که خوابید ، پیکر متلاشی شده یک شهید را دیدیم که با مواد منفجره تله شده بود. گویی این شهید ،سالهای سال این هم مهمات تله ای در اطرافش را تحمل کرده بود و هرگز راضی نشده بود که کسی برای پیدا کردن پیکر او و دوستانش صدمه ای ببیند.