خاطرات شهدا

مأموریت من

سید کاظم فرتاش از فرماندهان بازنشسته ارتش جمهوری اسلامی است که در طول دفاع مقدس لحظه‌های زیادی را در جبهه گذرانده. وی یکی از فرماندهانی است که در آزاد سازی سوسنگرد نقش داشت. فرتاش همچنین از همرزمان شهید مصطفی چمران نیز بوده است. وی از روز آزاد سازی سوسنگرد می‌گوید:

قبل از رفتنم به جنوب در عملیات‌هایی شرکت کرده بودم و بدین جهت دوستان مرا می‌شناختند. زمانی که سوسنگرد به مشکل برخورد و مورد هجوم عراقی‌ها قرار گرفت، مقام معظم رهبری درخواست نیرو می‌کنند و آن‌هایی که با من آشنا بودند مرا معرفی می‌کنند. این گونه بود که بنا به دستور حضرت آقا که در آن زمان نماینده امام خمینی (ره) در شورای عالی دفاع بودند، احضار شدم به جنوب و شدم فرماندار نظامی سوسنگرد. وقتی رسیدم خدمت ایشان، گفتند: بمانید فردا صبح با هم می‌رویم سوسنگرد. این اولین دیدار من با آقای خامنه‌ای بود.

دشمن بعثی از سمت کرخه نور به سوسنگرد مستقر شده بود و کاملا جاده را در تیررس نگاه خود داشت. صبح فردا ما به همراه مقام معظم رهبری به سختی از این جاده عبور کردیم و رفتیم به سمت سوسنگرد. ایشان مرا به عنوان فرمانده نظامی سوسنگرد معرفی کردند و مشغول به کار شدم. ایشان گفتند چون نتوانستیم نیروها را در خرمشهر منسجم کنیم، فشار روی نیروها آمد و هر کسی به میل خودش عقب نشینی کرد در نتیجه زود شهر را از دست دادیم.

مأموریت من

حضور مقام معظم رهبری در جنگ

در سوسنگرد با توجه به تجربیاتی که داشتیم توانستیم نیروهای مردمی را جمع کنیم در یکجا و ستادی تشکیل دهیم. سپس شروع کردیم به سنگر ساختن و نیروهایی را که همه بچه‌های مساجد بودند داخل آن سنگرها مستقر کردیم. دسته دسته نیرو می‌آمد برای جنگیدن و ما آنقدر که می‌توانستیم آن‌ها را آموزش می‌دادیم. هنوز کامل مستقر نشده بودیم که ساعت ۱۱ شب ما را خواستند به مرکز. جلسه‌ای آنجا شروع شد که تا ساعت ۲ نیمه شب طول کشید.

صبح که حرکت کردیم، سوسنگرد در محاصره بود. معاونم سرگرد اخوان با تعدادی از بچه‌های نیروی هوایی، رزمندگانی که از کرج و تهران آمده بودند و حدود ۸۰ نفر از بچه‌های شیراز که تعدادشان زیاد بود شروع کرد به مقابله با دشمن. اما از غرب سوسنگرد خواستیم وارد شویم که نشد و درگیر شدیم. بی‌نتیجه شب برگشتیم عقب. دکتر چمران که بنده افتخار داشتم مدتی در کنار ایشان باشم آمدند آنجا و با هم سوار هلی‌کوپتر شدیم و بار دیگر رفتیم به سمت سوسنگرد. به هر ترتیب خواستیم وارد شویم نمی‌شد. هلی‌کوپتر تا می‌خواست بنشیند عراقی‌ها شلیک می‌کردند. خلبان گفت: امکان ندارد بتوانیم اینجا فرود بیاییم. بنابراین برگشتیم به جاده سوسنگرد. در آنجا فرمانده تیپ ۹۲ زرهی خودش را به دکتر چمران معرفی کرد و گفت: من را فرستادند برای شکستن حصر سوسنگرد. نشستیم همان جا و دکتر طرح حمله و بازپس‌گیری سوسنگرد را روی زمین کشید. قرار شد نیروهای مردمی از پشت راه دشمن را سد کند؛ و ما برویم جلو.

مأموریت من

شهید دکتر مصطفی چمران

در حالی که همه چیز آماده بود، شب ساعت ۱۱ بنی صدر (رییس جمهور وقت و فرمانده کل قوا) حمله را لغو کرد که این خیلی موجب سر و صدا شد. آقا، دکتر چمران و بقیه فرماندهان به شدت ناراحت شدند. تا جایی که چمران با عصبانیت زنگ زد به بنی صدر و گفت: من فردا با همین تعداد نیرو وارد سوسنگرد می‌شوم! اگر شهید شدم که خوش به حال شما اما اگر برگشتم آبروی شما را خواهم برد. مقام معظم رهبری موضوع را از طریق آقای اشراقی به گوش امام (ره) رساندند، وقتی امام (ره) موضوع را متوجه شدند دستور اکید دادند که باید وارد سوسنگرد شوید و گفتند: «سوسنگرد باید تا فردا آزاد شود.» به همین دلیل مجدداً ساعت یک طرح عملیات ابلاغ شد که باید حمله صورت بگیرد. فردا صبح تیپ دو از لشکر ۹۲ زرهی وارد عمل شد و جلوتر از این‌ها نیروهای چمران و مردم وارد شدند. شهید فلاحی هم با تعدادی نیرو وارد معرکه شد. پشت سر این‌ها هم تانک‌ها حرکت کردند و الحمدالله تا ظهر نیروهای دشمن فرار کردند و بدین ترتیب شهر پس گرفته شد.

شهید ولی‌الله فلاحی

هیچ وقت حرفی را که «تیمسار فلاحی» به من زد، فراموش نمی‌کنم. او با این حال که رئیس ستاد ارتش بود، قبل از آغاز عملیات شکست حصر سوسنگرد به دیدار من آمد و چون مرا نمی‌شناخت، پرسید: «سرگرد فرتاش کجاست؟» به او گفتم: «خودم هستم.» گفت: «ما در آستانه تاریخ قرار گرفته‌ایم. اگر یک وجب از خاک ایران به دست دشمن بیفتد بی‌آبرو می‌شویم.»


منبع: خبرگزاری فارس

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا