رسوندمش در خونه. دیدم چشماش پر اشكه. گفتم: چی شده؟ گفت: بریم منطقه. بذار یه سال مثل اونا پیش مادرم نباشم.
-
خاطرات شهدا
سوغاتی از روزهای تفحص
رسوندمش در خونه. دیدم چشماش پر اشکه. گفتم: چی شده؟ گفت: بریم منطقه. بذار یه سال مثل اونا پیش مادرم…
بیشتر بخوانید »