خاطرات شهدا

ثمره ی خلوص

صداقت و خلوص رزمندگان اسلام زمینه های جلوه عنایات معصومین را بر این صفا و ارادت و جهاد در راه خدا مهیا می ساخت. پس از والفجر مقدماتی شهید الیاس حامدی از رادیو عراق پیام اسیری از رزمندگان اندیمشکی را می شنود که با شماره ای خواستار تماس با خانواده اش می شود.

ظاهراً رزمنده، راننده آمبولانس بوده و نگران از بی خبری خانواده اش. شهید حامدی از من خواست تا با هم علیرغم فاصله زیاد مقرمان، تا اندیمشک به آنجا برویم و پیغامش را برسانیم. چون راه دور بود یک شب رفتن ما، عقب افتاد. خود شهید می گفت:« خواب دیدم دو سید جلیل القدر به من می گویند چرا نرفتید به خانواده ی آن آزاده اطلاع بدهید؟ او بچه ای به نام عباس دارد که امشب سخت بی تابی می کند. ضمنا تلفن آن اسیر غلط است این شماره را بگیرید.»

صبح فردا دو نفری راهی اندیمشک شدیم. تلفنی که اسیر داده بود گرفتیم،‌ کسی جواب نمی داد. تلفنی که در خواب گرفته بود را گرفتیم، مردی با لهجه ی عربی پاسخ داد بعد از معرفی و توضیح مختصر به نشانی آنها رفتیم. با تعجب از این که ما او را نمی شناختیم، وقتی گفتیم فرزند ایشان عباس نام دارد و دیشب هم خیلی گریه و بیقراری می کرد بر حیرتشان افزوده شد خصوصا وقتی فهمید با عنایات الهی به آنجا رسیده ایم،‌ برخاست. شهید حامدی را غرق بوسه کرد و گفت:«‌به خدا قسم شما پاسدار واقعی و یار امام زمان هستید.»

شهید بزرگوار الیاس حامدی اهل منطقه پل سفید مازندران به آرزوی خود که مفقود الاثر شدن بود رسید و پس از سال ها هدیه عزیزان گروه تفحص برای خانواده منتظرش پاره هایی از نور به شکل قطعاتی از استخوان های پیکرش بود.

 راوی:‌ قلی هادوی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا