حفظ اسلام
-
خاطرات شهدا
دست محبّت «همّت»
بعد از شهادت حاجی هنوز هم، حضور او را به عینه در زندگی حس میکنم. یادم میآید یک بار یکی…
بیشتر بخوانید » -
خاطرات شهدا
ابر مأمور
قبل از عملیّات محرم، نیروها بایستی در جای خودشان برای حمله به دشمن آماده میشدند. چون دشمن دید داشت نقل…
بیشتر بخوانید » -
خاطرات شهدا
سیزده موذن ناآشنا
آخرین روزهای تابستان ۷۲ بود و دستهای جست وجوگر بچههای «تفحص» به دنبال پیکر شهدا میگشت. مدتی بود که در…
بیشتر بخوانید » -
خاطرات شهدا
سید قرارش را با فرشته ها گذاشته بود
آن روزها که سالهاى فرشته و شکوفه بود، دوستى داشتم به نام سیدقاسم طباطبایى. سید آدم شوخ طبعى بود و…
بیشتر بخوانید » -
خاطرات شهدا
افسوس که همیشه چیزی کم است
رمل پیدا بود، اما هیچ کس را ندیدیم، صدای پشت بی سیم می گفت که آنها همان جایی هستند که…
بیشتر بخوانید »