خداوند متعال
-
خاطرات شهدا
کربلا، کربلا نبود؟؟؟
صدام تمام فرماندهانش را جمع کرد و گفت: مطلب مهمی را میخواهم با شما در میان بگذارم. الآن چند سال…
بیشتر بخوانید » -
خاطرات شهدا
دستم پر است
پیرمرد روستایی آموزش ندیده ای همراه کمک های مردمی به منطقه آمده بود به اصرار مانده بود و به نیروهای…
بیشتر بخوانید » -
خاطرات شهدا
فتح تهران
ظاهراً بعد از عملیات فتح المبین یکی از فرماندهان بلند پایه! عراقی با ستاد فرماندهی شان تماس گرفته بود. از…
بیشتر بخوانید » -
خاطرات شهدا
فرصت روضه گوش کردن
اول خودش آمد و گفت:حسین خیلی دلم گرفته می خوام برام روضه بخونی .شاید دیگه فرصت روضه گوش کردن نداشته…
بیشتر بخوانید » -
خاطرات شهدا
مع خربزه!
اوضاع غذا که به هم می ریخت، دعاها سوزناک تر می شد. کم کم یادمان می رفت که چلو مرغ…
بیشتر بخوانید »